۱۳۹۵ شهریور ۲۶, جمعه

پناه بردن به قتل‌عام قربانیان شکنجه

مطلبی از اقای اسماعیل تقی پور زندانی سیاسی دهه شصت :



پرده ای دیگر از شقاوت حاکمیت خونریز ولایت فقیه

نگاه به قتل‌عام۶۷ فقط از یک زاویه امکان‌پذیر نیست، جنایت انجام‌شده توسط این رژیم فاشیستی حاکم بر کشورمان، ابعادی آن‌چنان ضدبشری و غیرقابل‌تصور دارد که از هر سمت به آن نگاه شود وجدان بشری بشدت جریحه‌دار خواهد شد. یکی از زوایائی که کمتر صحبت شده، شناعت جلادان ولایت‌فقیه در اعدام بیماران و مجروحان است. امری که رعایت حرمت مصادیق آن، ابتدایی‌ترین احساس بشری است و بسیاری از جلادان تاریخ نیز علیرغم شقاوت‌های بی‌حدشان چنین حرمتی را عبور نکرده بودند، ازجمله همه می‌دانیم که در ماجرای قتل‌عام کربلا در سال ۶۰هجری، هیچ فرد ذکوری در روز عاشورا، از تیغ جلادان یزید در امان نماند، الا، امام چهارم شیعیان، حضرت «علی‌بن‌الحسین»، زین‌العابدین، که در بستری بیماری بود؛ اما آن قوم شقاوت‌پیشه که در دریدن مرزهای خدایی و مردمی هیچ حرمتی را نگاه نداشته بودند، تنها به دلیل بیماری «علی‌بن‌الحسین» متعرضش نشدند و به دلیل همین وجدان پایه‌ای انسانی، چه در عاشور و چه پس‌ازآن، یعنی در دوران گردانیدن اسرای عاشورا در نمایش‌های اسیری کوفه و شام، او از کینه‌کشی آن قوم وحشی و جنایتکار تاریخی، جان بدر برد، اما نمی‌دانم دست پروردگان ولی‌فقیه خون‌آشام جسته از گور تاریخ، به چه مرام و چه مسلکی هستند که از کشتار ده‌ها بیمار و مجروح دردمند و بدن‌هایی که خون‌چکان و از زیر شکنجه پاره‌پاره بیرون آمده بود، وجدانشان آزرده نمی‌شد و بقول پورمحمدی جلاد: «من در این زمینه آرام هستم و در طول تمام این سال‌ها یک‌شب هم بی‌خوابی نکشیده‌ام» (روزنامه حکومتی آرمان ۹شهریور۹۵)
سال۶۲ در اوین وقتی لاجوردی لعنت شده به سلول ما سرک کشید، بچه‌ها به او اعتراض داشتند که حداقل یک طناب برای خشک‌کردن لباس‌هایمان به ما بدهید! او با همان لحن لمپنی‌اش گفت: «شما فقط با رأفت امام [خمینی دجال] دارید نفس می‌کشید، تازه طناب هم می‌خواهید؟» بارها شاهد بودم که وقتی یک زندانی در مورد بدی غذا، کمبود هواخوری یا مدت ملاقات به او اعتراض می‌کرد، می‌گفت: «حکم همه شما اعدام بوده، اما امام [خمینی دجال] گفته ”فعلاً”دست نگه‌دارید.»
در تابستان سال۶۶ بود که زندانیان بالای ده سال را جداسازی کرده و به اوین بردند برای اذیت و آزار زندانیان، روزی چند بار وحشیانه وارد سلول می‌شدند و آمار می‌گرفتند ناصریان (محمد مقیسه‌ای) که هم رئیس زندان و هم دادیار بود با قطع مواد بهداشتی و قطع هواخوری و جلوگیری از ورزش افراد، از بالای پشت‌بام بندها از زندانیان عکس و فیلم می‌گرفت و بعد نیروی ویژه زندان را می‌ریخت توی هواخوری و روزانه ۲۰، ۳۰ و ۵۰نفر از ما را به اتاق گاز می‌بردند و تا مرحله مرگ آنجا نگه می‌داشتند، مستمر تهدیدشان این بود که «به حسابتان خواهیم رسید»، با این زمینه‌سازی‌ها به قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ رسیدند. یادم هست مجاهد قهرمان محمد ذاکری که براثر شکنجه هر دو گوشش عفونت شدیدی داشت و زنده‌بودنش بستگی به استفاده از قرص‌های خاص و قوی داشت ، را برای اعدام بردند، درحالی‌که در اثر شکنجه به‌زحمت می‌توانست با دمپایی راه برود. یکی دیگر از قهرمانان سربدار بنام محمود که نام فامیلی او یادم رفته و اهل فومنات گیلان بود تنها با قرص‌های قوی اعصاب سرپا بود، یک روز در جریان همان قتل‌عام از ناصریان خواست قرص‌هایش را به او بدهند، ناصریان او را با خودش برد و اعدام کرد. محمد جنگ زده یکی دیگر از بچه‌هایی بود که در گوهردشت پس‌ازاینکه همسرش در سال ۶۶ بهنگام خروج از مرز دستگیر و زیر شکنجه شهید شده بود، مشکل روانی پیداکرده بود او را هم در همان روزهای اول قتل‌عام بردند و اعدام کردند. بهرام شاه بخشی که حکمش تمام‌شده بود اما به دلیل چندین بار اعدام مصنوعی بعد از دستگیری در بیابان‌های افسریه به بیماری صرع مبتلا بود و روزانه با مصرف مشت مشت قرص، سرپا بود را هم اعدام کردند. این‌ها جزو موج اول زندانیانی بودند که اعدام شدند به نظر می‌رسید عجله رژیم برای آن بود که اول از کسانی که آثار شکنجه در بدنشان عیان بود خلاص شود. و به‌این‌ترتیب برای خودش فرصت بقا بخرد.
اما آن خون‌های پاک از جوشش نیفتاد و حالا می‌بینیم که از آن خون‌های به‌ناحق ریخته شده، زلزله سرنگونی نصیبش شد، از آن روز تاکنون، روزی نیست که رژیم همه توانش را صرف جلوگیری از سرنگونی محتوم نکرده باشد. اما با حضور سازمان رزم‌آور مجاهدین و به یمن رهبری پاک‌بازی که در ۲۸سال گذشته و بخصوص در ۱۴ سالی که در کانون خطر و صحنه پیکار، یعنی اشرف و لیبرتی، نگذاشت ، هیچ قطره خونی از آن شهیدان والامقام و مظلوم قتل‌عام به فراموشی سپرده شود و با پذیرفتن همه خطرات و سختی‌ها از بمباران و کودتای ۱۷ژوئن و حبس رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت گرفته تا خانواده الدنگ و ۳۲۰ بلندگو و ۲۶ حمله با زرهی و سلاح سرد و گرم، آدم‌ربایی و ۶حمله موشکی، در مقابل رژیم و مزدورانش ایستاد، بالاخره آن شد که «جهان هم به ایستادگی در کنار ما آمد»، حالا گوشه‌ای از این خروش رئیس‌جمهور مقاومت که گفت: «حقوق ملت ایران را اگر در کام اژدها هم باشد بیرون می‌کشیم»… در جنبش دادخواهی برای قتل‌عام۶۷ تبلوریافته و می‌رود که شمشیر عدالت، ولایت‌فقیه این سمبل جهل و جنایت و آدم کشی و قتل‌عام که حتی بر اساس صحبت‌های آقای منتظری در نوار صوتی‌اش، «مردم از آن چندششان می‌شود» را از ریشه برکند. اکنون بعد از نزدیک به سه دهه، آن قهرمانان و سربداران شادان و خندان ایستاده بر فروغ ابدیت، آزادی و خوشبختی خلق در زنجیر را نوید می‌دهند و به‌این‌ترتیب در آرمان حقی که برای آن جان باختند جاودانه پیروز شدند.
دور نیست که در روز آزادی خلق، بر مزارشان هرکجا که باشد از خاوران تا جای‌جای خاک گلگون ایران‌زمین، بوسه خواهیم زد و نماز خواهیم خواند و بوستانی و گلستان آزادی خواهیم‌ساخت که آن جان‌های پاک برایش نثار شد. الیس الصبح بقریب.

اسماعیل تقی‌پور- شهریور۹۵

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر