۱۳۹۴ دی ۹, چهارشنبه

با من به روزهای قتل عام بیایید ـ قسمت هشتم



تفتیش عقاید 


آنچه که گذشت : در 11 خرداد 1367 به همراه بیش از 150 نفر از زندانیان سیاسی هوادار سازمان مجاهدین از زندان گوهردشت کرج به بند چهار(بالا) در زندان اوین منتقل شدم . هرروزه ,  اعتراض و اعتصاب بصورت یکپارچه و متحد و بدون وقفه در کل بند انجام می گرفت و مقاومت همه جانبه ای درجریان بود . سه شنبه چهارم مرداد  درحین ملاقات باخانواده ها, خبر عملیات فروغ جاویدان به دست ما رسید  ولی ملاقات از ساعت 11 صبح متوقف شد و از آن لحظه ارتباط زندانیان اوین با دنیای خارج بطور کامل قطع گردید . تلویزیون , روزنامه  و هواخوری ممنوع شد .  پنج شنبه 6 مرداد من و تعداد دیگری از  افراد بند 4  به ساختمان دادستانی اوین  برده شدیم . هیئت مرگ  که به دستور خمینی تشکیل شده بود در محل « دادگاه انقلاب » اوین , مستقر شده بود . روز جمعه 7 مرداد نوبت من شد و به « دادگاه » وارد شدم . ساعتی بعد در سلول های انفرادی شاهد بردن تعداد زیادی از  زندانیان مجاهد  به سوی جوخه اعدام بودم . حسن فارسی نیز جزو این افراد بود . حسن به من گفت : امروز به دادگاه رفتم و از مواضع و خطوط سازمان دفاع کردم و حالا برای اعدام می روم . در سلول انفرادی با محمدرضا سرادار و قاسم آلوکی همسایه شدم . در سومین هفته انفرادی به همراه تعداد زیادی از زندانیان به بند 209 منتقل شدم و به سلولی در راهروی دوم 209 فرستاده شدم .  در سلول   با مجتبی آرام , حمید جلالی و احمد غلامی هم سلول شدم . مجتبی آرام و احمد غلامی  را بعد از دو سه روز از ما جدا کردند و برای اعدام بردند . مجید عبداللهی به سلول ما آورده شد اونگران سرنوشت برادرش امیر بود چون نیری اعلام کرده بود او را اعدام کرده است . مجید علیرغم فشارها و تهدیدات نیری و رئیس زندان حاضر نشد از مجاهدین اعلام برائت کند . مجید و سپس حمید جلالی برای اعدام برده شدند . حمیدجلالی قبل از رفتنش ماجرای شگفت انگیز حسنعلی صفایی را برایم تعریف کرد . در جابجایی سلولم با حبیب غلامی همسایه شدم . حبیب با یک گروه چند نفره به زیرزمین 209 برای اعدام برده شده بود ولی به بهانه اینکه اشتباه آمده است او را از آن جمع جدا و به سلول کناری من آورده بودند ولی روز بعد او را مجددا  برای اعدام بردند . همان شب شخص دیگری به سلول حبیب غلامی آورده شد , نام او اکبر بود  و از زندان اصفهان به اوین منتقل شده بود . یک روز بعد مرا  به دادگاه بردند . نیری بعد از دو سوال تکراری از من خواست بیرون بروم . در بیرون دادگاه  کنار زندانیانی که از بند چهار بالا آورده شده بودند نشستم و در یک فرصت استثنایی به همراه آنان برای رفتن به بند از جایم برخاستم  ...


بازگشت به بند

در حالی که خودم را  در صف زندانیان بند 4 جا زده بودم و سرم را پائین گرفته بودم , نگران بودم مجتبی حلوایی (معاونت نظامی ـ امنیتی) متوجه من بشود . حلوایی دو هفته قبل مرا جلوی درب بند چهار متوقف کرده و به سلول انفرادی برگردانده بود و این سابقه می توانست مانع نقشه فی البداهه من برای خروج  از 209  بشود . درست در لحظه ای که صف زندانیان  از درب 209  خارج می شد صدای بلند مجتبی حلوایی را از انتهای راهرو شنیدم که فریاد زد : محمد خدابنده مگر تو بندی هستی ؟!  بدون اینکه روی خودم را برگردانم با صدای بلند جواب دادم : بله و همان لحظه به همراه بقیه از درب خارج شدم .
در کریدور اصلی به سمت بند چهار حرکت کردیم . دنبال فرصتی بودم تا از نفر جلویی در مورد وضعیت بند 4 سوال کنم چون احتمال داشت هنگام ورود به بند , نگهبان شماره اتاق مرا بپرسد و من در انفرادی شنیده بودم اتاق های بند چهار بصورت یک در میان  خالی است . اگر نگهبان از من سوال می کرد و شماره اتاق را اشتباه می گفتم همه چیز خراب می شد . پاسدار بشدت مراقب ما بود تا با همدیگر صحبت نکنیم و من هیچ فرصتی برای صحبت و سوال پیدا نکردم .
صف به کنار بند چهار رسید و متوقف شد . نگهبان همه را روبه دیوار نگه داشت و از نفر اول به آهستگی پرسید کدام اتاق هستی؟ وقتی نگهبان زندانی را به داخل بند برد,  از کنار دستی ام سوال کردم : تو در کدام اتاق هستی ؟ او  زیر لب گفت : اتاق 2 .
همان لحظه پاسدار سر رسید و احساس کرد ما با هم در حال صحبت هستیم . لحظه ای مکث کرد و سپس از کنار دستی ام پرسید کدام اتاق هستی ؟ او جواب داد اتاق 2 . سپس پاسدار از من سوال کرد و من هم جواب دادم اتاق 2  . نگهبان که هنوز مشکوک بود پرسید : شما دو نفر هم اتاق هستید ؟ من بلافاصله جواب مثب دادم . 
با خودم محاسبه کرده بودم که اگر موضوع من لو برود  بهانه می آورم که  قبل از دادگاه  در اتاق 2 بوده ام . پاسدار نفر کنار دستی را به داخل بند برد .
از داخل بند هیچ صدایی بگوش نمی رسید معلوم بود که اتاق ها بصورت دربسته است . بعنوان آخرین نفرصف,  به اتاق 2 وارد شدم . هنگامی که درب پشت سرم بسته شد و چشم بند را برداشتم متوجه شدم تعداد زیادی در اتاق هستند و نفر قبلی در حال صحبت درباره من است . او با دیدن من متعجب شد و اشاره ای به من کرد وگفت : این بود .


دوستان قدیمی

در حالی که حیرت زده به جمع زندانیان اتاق نگاه می کردم ناگهان یک نفر با عصایی در دست رو به بقیه با صدای بلند  گفت : بابا این که محمد خدابنده خودمان است و بلافاصله به سمت من آمد و مرا در آغوش گرفت . او حسن میرزایی بود . ما همدیگر را بخوبی می شناختیم  سال 1363  در سالن 6  زندان اوین با او همبند بودم .
در این هنگام متوجه رضا فیروزی و تقی صداقت رشتی شدم که لبخند برلب منتظر روبوسی هستند . از دیدن هر دو آنها خوشحال شدم . با رضا فیروزی در زندان گوهردشت هم بند بودم . رضا ناراحتی « صرع » داشت و اغلب روزها بخاطر این مشکل در بستر بیماری می افتاد . او در سال 1365 از بند ما  آزاد شد . بعدها شنیدیم  خودش را به پایگاه مجاهدین رسانده است ولی در جریان یکی از مأموریت هایش دستگیر شده است و حالا بعد از دو سال مجددا او را از نزدیک می دیدم . با تقی صداقت رشتی هم در همان سال ها همبند بودم .


مهرداد کمالی

 نگاهی به افراد دیگر اتاق انداختم . از کسانی که تا روز پنج شنبه ششم مرداد در همین اتاق با آنها بودم خبری نبود . ترکیب اتاق کاملا تغییر کرده بود . معارفه مختصری با بچه های اتاق انجام شد و در جریان معارفه متوجه شدم آن کسی که از راهرو بند 209 تا به این اتاق در  کنار و همراهش بودم  مهرداد کمالی نام دارد . تا پیش از این مهرداد را هیچگاه ندیده بودم .
مهرداد کمالی , حسن میرزایی , علی محمد سینکی , تقی صداقت رشتی , رضا فیروزی و حاج ابراهیم زارع به همراه تعداد دیگری از زندانیان مارکسیست  وابسته به گروه های « چپ »  در اتاق حضور داشتند . بخشی  از افراد اتاق همان کسانی بودند که دوهفته قبل به بند چهار آورده شده بوند و من آن روز شاهد آوردن شان از انفرادی های « آسایشگاه » به این بند بودم و خودم را در صف شان جا زده بودم .
احساس کردم بعضی ها نگاه عجیبی به من می کنند , ابتدا دلیل آن را نمی فهمیدم . حسن میرزایی  با روی خندان و آهسته در گوشم گفت :  برای اینکه  فحش نخوری بهتر است هر چه زودتر صورتت را اصلاح کنی . احتمالا خودت هم خبرنداری چه شکلی شده ای ! تازه متوجه شدم چرا بعضی نگاه عجیبی به من می کنند . در پشت شیشه پنجره یک پارچه مشکی قرار داده شده بود تا مانند آینه تصویر را  منعکس کند و در واقع  آینه اتاق بود . حسن از من خواست تا خودم را در آن ببینم . چهره « وحشتناکی » پیدا کرده بودم . ریش بلند و نامرتب موجب شده بود بعضی چپ چپ نگاهم کنند . رضا فیروزی پیشنهاد داد همان لحظه اصلاح کنم  بخصوص  احتمال داشت نگهبانان متوجه حضور بدون اجازه من بشوند و دوباره به انفرادی برگردم . تقی صداقت رشتی بسرعت ماشین دستی  را آورد و سر  و صورتم را اصلاح کرد .


آمارگیری شبانه

بچه ها دور من حلقه زدند و در مورد اتفاقاتی که شاهدش بودم  سوالاتی کردند . هر آنچه که در چهار هفته اخیر دیده و یا شنیده بودم برایشان تعریف کردم . به نظر می آمد من در این جمع بیشترین تجربه و اطلاعات را  از وقایع  دادگاه و اخبار بیرون زندان دارم  .
نحوه خروجم از بند 209  را برایشان تعریف کردم و توضیح دادم  چطور خودم را در صف بچه های بند چهار جا زدم و توانستم به بند برگردم . مهرداد  وعلی محمد سینکی و حسن میرزایی  نسبت به وضعیت من نگران شدند . مهرداد گفت : امیدوارم  هنگام « آمارگیری » شبانه متوجه حضور تو نشوند چون پاسداران هر شب « آمار» می گیرند و احتمالا ترا به انفرادی برمی گردانند . سینکی در واکنش به مهرداد گفت : « چون روزانه و بطور مرتب ترکیب و آمار اتاق تغییر می کند متوجه حضور ثبت نشده محمد نخواهند شد . هر روز تعدادی را می برند و  نفرات جدیدی می آورند و  وضعیت آنقدر بهم ریخته و بی حساب و کتاب است که متوجه نخواهند شد » .  


غم هجران

در حالی که ماه مرداد به پایان می رسید  من دوباره به جای اول برگشته بودم . ساکت و آرام  در گوشه ی اتاق به فکر فرو رفتم . به روزی که از این اتاق رفتم  می اندیشیدم  . تک به تک بچه ها را بیاد  آوردم , جای خالی آنها بشدت مرا می آزرد و قلبم را می فشرد . حس خوبی نداشتم علیرغم اینکه با بعضی از بچه های حاضر در  اتاق مانند حسن و رضا و تقی آشنایی و دوستی دیرینه داشتم و با آنها هم عقیده و هم مرام بودم ولی  احساس یک آدم غریبه و بیگانه را داشتم . چهره هم سلولی های قبلی  از نظرم می گذشتند  :  مهدی فتحعلی آشتیانی , علی الموتی , سید مرتضی مدنی , خسرو امجد طوسی , جهانبخش امیری , علی آقا سلطانی , پرویز شریفی , بهروز گنجی خانی و ...


ابهام و سرگشتگی

در حالی که غرق در افکار و خاطرات چهارهفته اخیر بودم , مرد میانسالی با موهای کوتاه و چهره ای گندمگون به کنارم آمد و بعد از احوالپرسی صمیمانه , با تواضع و فروتنی پرسید : آیا می توانم چند لحظه با تو صحبت کنم ؟ جواب مثبت دادم . او ابتدا خودش را معرفی کرد و گفت :
« من عضو حزب توده هستم . چند سال قبل به دادگاه رفتم و محکوم به اعدام شدم ولی علیرغم درخواست تجدید نظرهنوز حکمی دریافت نکرده ام . همسرم نیز مثل من زندان است و وضعیت مشابه من دارد. ما هردو « زیرحکم » هستیم برای من خیلی مهم است که بدانم این روزها در اوین چه می گذرد چون شرایط موجود در وضعیت حقوقی و حکم نهایی ما نیز تأثیر خواهد داشت . دوستان مجاهد  که از 209  و انفرادی ها آمده اند معتقدند جمهوری اسلامی در حال کشتار زندانیان است ولی دوستان ما از گروههای چپ معتقدند موضوع اعدام زندانیان مطرح نیست و آنچه  شما از سر گذرانده اید پروژه حکومت برای دسته بندی و طبقه بندی زندانیان است . احتمالا می خواهند زندانیان را به سه دسته  طبقه بندی کنند :  افراد سفید  که بزودی آزاد می شوند . عده دیگری  بعنوان  افراد زرد  همچنان در زندان خواهند بود تا شرایط برای آزادی آنها  مهیا شود و احتمالا عده  کمی بعنوان  افراد سرخ  مشخص می شوند که ممکن است اعدام شوند . شایع است که بچه های شما را به استادیوم آزادی و یا احتمالا به زندان گوهردشت  منتقل کرده اند و ... »
همسلول توده ای برای لحظه ای مکث کرد و نگاهش را به من دوخت وسپس گفت :
«  تو جزو اولین نفراتی بوده ای که به دادگاه رفته ای و آخرین نفری هستی که از 209 می آیی من می خواهم نظر تو را  بعنوان یک شاهد عینی بدانم و البته مایلم اگر اشکالی ندارد نظر و تحلیل شخصی ات را نیز بدانم  ؟ آیا واقعا بچه های مجاهد را اعدام کرده اند ؟ یا اینکه موضوع صرفا دسته بندی و طبقه بندی سیاسی ـ امنیتی است ؟ »
از شنیدن وضعیت او  و همسرش ناراحت شدم . «زیرحکم » بودن فشار بسیار زیادی بلحاظ روحی و روانی  ایجاد می کرد و طبیعی بود او نگران باشد چون شرایط این روزها می توانست سرنوشت او وهمسرش را در دو جهت کاملا متضاد  بین مرگ و زندگی  رقم بزند . سعی کردم بدون دخالت احساسات و با دقت و با ذکر جزئیات به او توضیح بدهم . 
داستان حسن فارسی و حبیب غلامی و همچنین ماجرای مجید عبداللهی را تعریف کردم سپس ماجرای یکی دیگر از زندانیان بنام  ف ـ پ ص  را توضیح دادم  که او  را برای ترساندن  به زیر زمین 209  برده بودند و صحنه اعدام چندین نفر را  در اتاق زیرزمین 209 نشان داده بودند . او  با چشمان خود دیده بود که پنج نفر را در داخل اتاق زیرزمین 209 به دار آویخته اند و چند جنازه نیز در گوشه اتاق روی هم افتاده است ( این ماجرا در سلول های انفرادی دهان به دهان نقل می شد ) .
بعد از ذکر این نمونه ها به همسلول « توده ای » گفتم :
« با توجه به آنچه که در این مدت به چشم دیدم , هیچ نشانه ای از «عفو عمومی»  یا تغییر رویکرد رژیم نسبت به زندانیان سیاسی وجود ندارد, رفتار و برخوردهای پاسداران و مأموران و آخوند مرتضوی و مجتبی حلوایی و بقیه  کاملا کینه توزانه و حتی خشن بود . اگر رژیم قصد داشت بخاطر آتش بس و پایان جنگ , دست به اصلاحات و رفرم بزند می باید رفتار مسئولان زندان نسبت به زندانیان متفاوت و ملایم و حتی دلجویانه باشد . چطور می شود یک رژیم در حال اصلاحات و آزاد کردن زندانیان سیاسی باشد ولی در برخورد با آنان همچنان کینه توز  و خشن و بی رحم رفتار کند !؟  »
در پایان چون او نظر و تحلیل شخصی مرا هم پرسیده بود به او گفتم :
« من به تحلیل سیاسی مجاهدین معتقدم که می گوید : رژیم به دلیل ماهیت فوق العاده ارتجاعی اش توان اصلاحات و رفرم ندارد . اساس این حکومت بر جنگ و خفقان و صدور به اصطلاح انقلاب به کشورهای دیگر استوار است , بعد از آتش بس , رژیم برای جبران این خلأ  نیاز به سرکوب و ایجاد رعب و وحشت بیشتری  دارد . در فقدان جنگ خارجی,  مطالبات مردم از رژیم سرباز می کند . به نظر من  رژیم در حال یک تصفیه خونین در زندان است »
زندانی توده ای برای لحظاتی ساکت شد و سپس  بخاطر توضیحات مفصلی که به او داده بودم  تشکر کرد . حرف ونظر مرا به چالش نکشید و واکنش منفی نشان نداد . از حالت ظاهری او احساس کردم تحت تأثیر حرف هایم قرار گرفته است .


علی محمد سینکی   

ذهنم بشدت درگیر دوستان سابقم بود . بچه هایی که حالا هیچکدام را نمی دیدم . از مهرداد کمالی پرسیدم آیا  کسی از افراد  قبلی بند چهار را دیده است ؟  مهرداد در جواب گفت : تنها کسی که من خبر دارم محمد راپوتام است و او در سلول شماره 5 هست .
هیچ راهی برای تماس یا دیدن  راپوتام وجود نداشت . شرایط زندان بشدت امنیتی شده بود و امکان ریسک کردن وجود نداشت .
شب شد و موقع آمارگیری توسط نگهبان ها فرارسید . در گوشه ی اتاق و به اصطلاح در یک « نقطه کور » طوری نشستم که بخوبی دیده نشوم و بقل معروف با نگهبان « چشم در چشم » نشوم . نگهبان  آمار گرفت و رفت و شب اول  بخیر گذشت .
روز بعد , وقتی  زمان آمارگیری فرارسید مانند شب قبل خودم را در « نقطه کور » قرار دادم . درب سلول باز شد و بجای نگهبان ,  مجتبی حلوایی رئیس نظامی  زندان اوین و ناصریان ( آخوندمحمد مقیسه ای ) رئیس زندان گوهردشت در جلوی درب ظاهر شدند!! این موضوع مرا نگران کرد چون هر دو اینها مرا می شناختند . حلوایی دو هتفه قبل مانع ورود من به بند 4 شده بود و ناصریان همان کسی بود که  سال قبل درجریان سرکوب اعتصاب غذا  در زندان گوهردشت با کابل به صورتم کوبیده و موجب کورشدن چشم راستم شده بود .
محمد علی سینکی دقیقا روبروی درب نشسته بود . ناصریان شروع به سوال از چند نفر کرد . سوال ها  در مورد موضع سیاسی و سابقه زندان و نقش مخاطب در مناسبات جمعی زندانیان و بقول خودش « تشکیلات داخل زندان » بود .  وقتی نوبت به علی محمد سینکی رسید علی خونسرد و مسلط , به سوالات ناصریان جواب داد و گفتگویشان  حالت مجادله پیدا کرد . ناصریان که عصبانی شده بود با  کینه توزی خاص خودش به علی محمد گفت : وسایلت را جمع کن و بیا بیرون . در آن شرایط بیرون کشیدن افراد آن هم توسط کسانی مانند ناصریان و یا حلوایی , امر خطرناکی محسوب می شد . علی محمد سینکی از اتاق خارج شد و به همراه شان رفت .


تفتیش عقاید

سومین روز حضورم در بند 4 مصادف با اولین روزهای شهریورماه بود . نگهبان درب سلول را باز کرد و یک برگه فُرم به مسئول اتاق داد و گفت : « کسانی که اتهام شان وابستگی به گروههای « چپ » و مارکسیست  است آنرا پر کنند . نیم ساعت دیگری می آیم و آنها را تحویل می گیرم . »
ستون های فُرم شامل نام و مشخصات فردی و نوع  اتهام بود . در این فرم سوال شده بود آیا حزب و گروهی که بخاطر آن دستگیر شده اید را قبول دارید ؟ آیا جمهوری اسلامی را قبول دارید .
بخشی از زندانیان بعد از ذکر مشخصات ونوع اتهام نوشتند : « این سوالات تفتیش عقاید است جواب نمی دهیم » .  تعدادی از زندانیان که بیشترشان توده ای و اکثریتی بودند در جواب نوشتند حزب و گروه شان را قبول دارند .
روز بعد دوباره پاسدار نگهبان فُرم دیگری داد و گفت زندانیان مارکسیست و وابسته به گروههای چپ آنرا پر کنند . این بار یک سوال خاص به سوالات قبلی اضافه شده بود . سوال شده بود آیا جمهوری اسلامی را قبول دارید ؟ آیا سازمان و حزب و گروهی که به آن وابسته هستید را قبول دارید ؟ آیا اسلام را قبول دارید ؟!!  اکثر نفرات جواب دادند : « این سوالات تفتیش عقاید است و جواب نمی دهیم »  . تعداد کمی جواب دادند  مارکسیست هستند و جمهوری اسلامی را قبول ندارند . بعضی دیگر , ضمن دفاع از حزب و گروه شان در مقابل سوال  « آیا اسلام را قبول دارید ؟ »  نوشتند :  نظری نداریم . زندانیان وابسته به اکثریت و حزب توده جواب اخیر را  انتخاب کردند .


چه باید کرد

بعد از پر کردن فُرم , بین زندانیان مارکسیست بحث های مفصلی براه افتاد . گفتگوها جنبه درون گروهی داشت . سوال اصلی در مقابل زندانیان مارکسیست این بود که « چه اتفاقی در جریان است  و چه باید کرد ؟ » .
فضای عمومی زندانیان مارکسیست بر این تحلیل استوار بود که در اساس  قتل عامی در جریان نیست . آنها  نسبت به  اتفاقات در حال وقوع  خوشبین بودند .
روز بعد نگهبان اسم چند زندانی مارکسیست را خواند و از آنها خواست بیرون بروند .  از آن لحظه بردن زندانیان مارکسیست   شروع شد .
در پایان اولین هفته شهریور ماه , تمام بند از زندانیان گروه های « چپ »  خالی شده بود . ما شکی نداشتیم  آنها نیز مانند زندانیان مجاهد به « هیئت مرگ » و سلول های انفرادی برده شده اند .


مصاحبه ها

در شروع هفته دوم شهریوربعد از نهار نگهبان درب سلول را باز کرد و اسم مهرداد کمالی را خواند و بیرون برد . نگران وضعیت او شدیم . آیا محاکمه زندانیان مجاهد نیز دوباره از سرگرفته شده است ؟ چند ساعت بعد مهراد به اتاق برگشت . دور او حلقه زدیم . برایمان تعریف کرد که به همراه چند نفر دیگر به  سالن « حسینیه » اوین برده شدند و در آنجا عده ای از زندانیان بند « آموزشگاه » و « کارگاه »  را بعنوان تماشاچی آورده بودند  و نمایش « مصاحبه های ویدئویی » به راه انداخته بودند . مهرداد و بعضی از زندانیان از انجام مصاحبه خودداری کرده بودند .
این به اصطلاح مصاحبه توسط پاسدار خاموشی انجام می شد او از زندانی می خواست خودش را بطور کامل معرفی کند و سابقه فعالیت و موارد پرونده خودش را توضیح بدهد و در پایان از او سوال می شد : نظرت در مورد سازمان چه است ؟
هر روز بعد از نهار, نگهبانان درب اتاق را باز می کردند و اسامی تعدادی از زندانیان  را می خواندند و در دسته های چندنفره  به  محل مصاحبه در سوله « حسینیه » اوین می بردند . چون اتاق ها درب بسته بود نمی توانستیم از همه اخبار مربوط به این موضوع مطلع شویم .


حاج ابراهیم زارع

بعد از چند روز پاسدار  نام من و حاج ابراهیم زارع را خواند . در بیرون اتاق متوجه شدم چند نفر از اتاق های دیگر بیرون آورده شده اند . بیژن ـ چ  نیز با ما بود . با چشمان بسته به « حسینیه » اوین رفتیم پاسدار محمد خاموشی نزدیک سن نشسته بود و در کنارش تعدادی پرونده قرار داشت . زندانیان بندهای « آموزشگاه » و « کارگاه » در حسینیه نشسته بودند . خاموشی نام پنج نفر را خواند تا به بالای سن بروند . حاج ابراهیم زارع در میان آنها قرار داشت . پاسدار خاموشی به آنها گفت خودشان را معرفی کنند و همه کیفرخواست و کارهایی را که در دوران هواداری انجام داده اند به طور دقیق شرح دهند و در پایان نظر خودشان را در مورد سازمان بگویند . حاج ابراهیم زارع بعد از معرفی خودش در مورد اتهام و کیفرخواست پرونده اش گفت : من در شاه عبدالعظیم دکه روزنامه فروشی داشتم وهیچ کار غیرقانونی نکرده ام و بی گناه دستگیرشده ام و بی دلیل سال ها در زندان هستم . پاسدار خاموشی گفت : مگر تو نشریه « منافق » نمی فروختی ؟ حاج زارع جواب داد : خیر . من اصلا نشریه ای بنام منافق نمی فروختم . خاموشی با عصبانیت گفت : چرا دروغ می گویی تو نشریه سازمان منافقین را نمی فروختی ؟ حاج زارع وانمود کرد که تازه متوجه موضوع شده است . در جواب گفت : بله نشریه « مجاهد » را می فروختم . آن نشریه مثل بقیه روزنامه ها آزاد بود و من هم می فروختم . پاسدار خاموشی از او سوال کرد آیا سازمان را محکوم می کنی ؟  حاج ابراهیم  در جواب گفت : من پدر و مادر خودم را محکوم می کنم که در چنین شرایطی مرا  به دنیا آورده اند !  خاموشی بشدت عصبانی شد و گفت تو منافق هستی و هنوز حاضر نیستی سازمان را محکوم کنی .  حاجی بی توجه به لحن عصبی خاموشی همچنان حرف خودش را می زد و می گفت من هیچ کاری نکردم و بخاطر هیچ سال ها در زندان هستم .
قبل از اینکه پاسدارمحمد خاموشی اسامی سری دوم را بخواند به کنار او رفتم وگفتم  : من حاضر به مصاحبه نیستم و این موضوع را در دادگاه به نیری گفته ام . خاموشی با عصبانیت پرسید : به چه کسی گفته ای که مصاحبه نمی کنی ؟ درپرونده ات چنین جمله ای وجود ندارد ؟ جواب دادم به نیری گفته ام . پاسدار خاموشی نگاه کینه توزانه ای به من کرد و با عصبانیت یک برگه جلوی من گذاشت و گفت : اگر مصاحبه نمی کنی روی این کاغذ بنویس حاضر به مصاحبه نیستی !  لحن گفته اش کاملا تهدید آمیز بود . احساس کردم می خواهد با گرفتن این امضا دوباره مرا به « هیئت مرگ » برگرداند . در آن روزها که سایه مرگ و اعدام دسته جمعی بالای سرمان بود تهدید او را جدی تر از همیشه حس می کردم . علیرغم دغدغه ای که از محاکمه مجدد داشتم روی کاغذ نوشتم : همانطور که در دادگاه گفتم من مصاحبه نمی کنم .


بند 3 بالا

یک هفته بعد,  نگهبان درب اتاق را باز کرد و اعلام کرد همگی وسایل شخصی و عمومی  را جمع کنیم و به بند دیگری برویم  . موضوع برای ما نگران کننده بود , هر تحولی موجب اضطراب و هیجان می شد . از خودمان سوال می کردیم به کجا می رویم ؟ برای چه ما را جابجا می کنند ؟ ... ؟ یک ساعت بعد از بند 4 به بند 3 منتقل شدیم .
بند جدید  که تا قبل از شروع قتل عام بند « ابدی ها » نامیده می شد و بیش از 150 زندانی داشت شامل زندانیان محکوم به حبس ابد و حبس های سنگین و همینطور زندانیان محکوم به اعدام می شد ولی حالا کاملا خالی از زندانی بود ! ما را به همان شکلی که در بند 4 ساکن بودیم در اتاق های بند 3 جا دادند .  من و دوستان نیز به سلول شماره 2 رفتیم . چند ساعت بعد پاسدار  درب اتاق ها را باز کرد و بند به صورت عمومی در آمد !


بازماندگان

همگی به داخل راهرو رفتیم تا  از اتاق های دیگر خبر بگیریم . خودم را به اتاق شماره 5 رساندم تا محمد راپوتام را ببینم . بعد از یک احوالپرسی گرم و پر احساس با نگرانی سراغ دوستان را  گرفتم . راپوتام گفت تعداد انگشت شماری باقی مانده ایم. با هم به راهرو رفتیم تا خبرهای بیشتری بگیریم . سید مصطفی جوادی , سهیل ... , محمد ـ آ  و دو نفر دیگر از بچه های بند 4 بالا  را پیدا کردیم . از مجموع 157 نفری که  از زندان گوهر دشت به اوین منتقل شده بودیم فقط هفت نفر زنده  مانده بودند !
....

ادامه دارد

محمد خدابنده لویی






۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه

آخوند مهدی طائب: هر لحظه باید آماده مقابله با فتنه‌ای بزرگ‌تر باشیم

قیام  ۸۸ در ایرانآخوند مهدی طائب سرکرده قرارگاه موسوم به عمار روز شنبه ۵ دی در یک گردهمایی در کرج نسبت به تکرار قیام ۸۸ هشدار داد و گفت: «نباید تصور کرد که فتنه به پایان رسیده و دیگر شاهد توطئه‌ای علیه کشور نخواهیم بود، مقام عظمای ولایت تاکید کرد که هر لحظه باید آماده مقابله با فتنه‌ای بزرگ‌تر باشیم».
وی افزود:«دشمنان در فتنه ۸۸ به دنبال براندازی نظام بودند و از هر توطئه شومی برای دستیابی به این هدف‌ استفاده کردند».
وی گفت: «در شرایط حساس داخلی و خارجی قرار داریم و مردم باید هوشیار و آگاه باشند».
وی همچنین با حمله به باند رفسنجانی – روحانی گفت: «در حال حاضر یکی از مهمترین اولویت‌های مردم این است که مسئله نفوذ را به طور دقیق مورد توجه قرار داده و از نفوذ دشمنان و فتنه‌گران به ارکان اصلی تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز نظام مقدس جمهوری اسلامی جلوگیری کنند».

سهیلا دشتی:‌ نامه ای به مادران میهنم ایران

سهیلا دشتی
مدتهاست که می خواهم چند خطی برای آنان که ندیده مشان و هر روز به آنها فکر می کنم بنویسم. به دیر آشناهای میهنم. به مادران جاودانه های تاریخ ایران. به مادر امیرارشد، به مادر ریحانه، به مادر ستار، به مادر سعید و مادر مصطفی و مادر کیانوش و مادر فرزاد، به مادر زینب علم هولی، مادر ندا، مادر بهنود، مادر غلامرضا خسروی، مادر صانع ژاله و مادر محمد مختاری و هزاران هزار مادر دیگر که نه اسمشان را می دانم و نه نشانه ای از آنان است. راستش را بخواهید تا به حال جرأت نکردم. جرأت نکردم چون فقط نمی توانم بگویم روحشان شاد و یا مادر چه صبری داری.
می دانم که دلتنگ هستید. دلتنگ بوئی و یا آوائی، نفس گرمی و خنده ای. یادشان هر لحظه در دلتان جوانه می زند. از نوشته هایتان می فهم که خواب ندارید و دردی مستمر در جانتان افتاده است. انگار که می گوئید:
رشته ای بر گردنم افکنده دوست
هر کجا رو می کنم یادی از اوست
وآن زمان که بر سر مزار آنان می روید شاید در دل می خوانید:
تو در کجای این جهان بی باران روئیده ای که این چنین سبزی
هوای تو دارد
دلم، روحم
صدایت پژواک خوبیهاست
یاد تو در روزهایم جاری است
در همه روزهای آفتابی
در شراره های خورشید
همیشه با منی
نمی دانم چگونه می شود از فرسنگها راه دور به شما بگویم که ای شما سرو آزادگان چقدر برایم عزیز هستید. این را حمل بر خودستائی نکنید که از کلمه من استفاده می کنم، می دانم که احساسات من به شما عزیزان بیشتر از میلیونها نفر نیست که با شما هستند. ولی اجازه بدهید که از من استفاده کنم و بتوانم راحت تر بنویسم.
آنچه که در تک تک شما بارز است، عشق است و عشق. چیزی که آنان نداشتند و ندارند. آخر از همان روز اول گفتند که احساسی ندارند. شمایان همه آن عشقها را بدون هیچ چشم داشتی در طبق اخلاص مادری گذاشتید و آن را به فرزندانتان تقدیم کردید. به آنان یاد دادید که با تفاوت باشند. با تفاوت باشند در برابر آنچه که در اطرافشان می گذرد. چشمها را برهم نگذارند وقتی حقیقتی زیرپا له می شد و یا بازیچه دست آنان که ذره ای عشق در وجودشان نیست.
آنچه که از تک تک این عزیزان به جا مانده نشان از انتخاب آنان دارد، انتخابی بدون شک و تردید. انتخابی که من اگر بنشینم، چه کسی بر خیزد. چه کسی با دشمن بستیزد. از ستار که به مادرش می گوید که راه شرف را بر می گزیند و سرخم نکرد. در زیر شکنجه های بیرحمانه می خندد وشکنجه گر را به زانو در می آورد. از امیر ارشد که از رفتن تن نمی زند و ریحانه!
نمی دانم از کدام یک ازآنها بنویسم و از کجای این تاریخ غبار گرفته میهنم شروع کنم.
ریحانه در آخرین نامه اش می گوید. من محکوم می کنم دستگاه قضائی را. من محکوم می کنم قاضی را و برای جانش در مقابل قربانی کردن ارزشهای والای انسانی چانه نمی زند.
 شعله عزیزم فکر کن که ریحانه ات که اکنون ریحانه جهانی است سر خم کرده بود و تن داده بود به تمامی نامردمی ها. آن وقت او ریحانه تو نبود. از او به جز تنی و نفسی نمانده بود. خودت در مورد او می گوئی: «تن نازک تو هر چه کشید، کشید. روحت بزرگ شد. خیلی بزرگ. انگار تو مادری و من فرزند. سرم را بالا میگیرم تا تو را نگاه کنم. از هر نظر که بگویی. میدانم در آرامشی. آرامش ناشی از انتخاب خودت. حتی به قیمت نفس های نکشیده ات. باید تمرین کنم. یاد بگیرم بی تو بودن را. بی تو خواب دیدن را. بی تو زندگی کردن را.»
از تو چه بگویم خواهر شیردلم گوهر مادر ستار، یکی از ستاره های آسمان غم زده میهنم. ستاری که خطاب به کاخ نشینان تهی از عشق می گوید. آگر از اطلاع رسانی هراس دارید از حکومت کناره گیری کنید و یا ظلم نکنید، شما بازداشت نکنید، شکنجه نکنید تا اطلاع رسانی نشود. به زودی بساط ظلم شما بر سرتان فرو خواهد ریخت. ... شما قصد ساکت کردن هر صدائی را دارید. پس ما را از تهدیدات خود نترسانید، چون ترسی در دل ما نیست. دیگرجای ترسی نمانده.
دیروز بنده را تهدید کردند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمی‌بندی می‌گویم کاری انجام نمی‌دهم که لازم به بستن دهانم باشد می‌گویند وراجی زیاد می‌کنی، می‌گویم چیزی که می‌بینم ومی شنوم را می‌نویسم، می‌گویند هرکاری بخواهیم می‌کنیم هر رفتاری را انجام می‌دهیم، شما باید خفه شوید و اطلاع رسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام ونشان! بدون اینکه کسی بداند چه برسر شما آمده؛ و ستار در جواب به این تهدیدات می نویسد
ترسی در دل ما نیست، دیگر جای ترسی نمانده، شلاق وشکنجه شدن، ما را از اطلاع رسانی کردن باز نمی دارد. ستار انتخاب می کند و بهای انتخابش را با جانش می پردازد. ادعا نمی کند، از آرِی گفتن به قداره بندها و پاسداران تاریکی تن می زند.
چنین سرو آزاده ای را گرفتند. ولی صدای ستار جاودان شد و تو یکی از منادیان پیامش. فقط از خودت نقل می کنم. چون هیچکس نمی تواند به روانی و صداقت تو بگوید.
«با صدایی رسا اعلام می‌کنم من نیز با شمایم و باکی از تهدیدات خود و دخترم ندارم، چرا که اگر قرار بود سکوت پیشه کنم، سال‌ها پیش می‌بایست هم‌چون مدعیان دین‌مداری مهر سکوت بر لبانم می‌زدم و خفت با ترس زیستن را می‌پذیرفتم، اما با دل غم‌بار و قلبی مجروح اعلام می‌کنم خودم و دخترم در راه دفاع از کیان خانواده‌ام، آماده پذیرش هر نوع برخورد هستیم و جان خویش را سال‌هاست در راه دفاع از خون پایمال شده فرزندم در دست گرفته‌ایم.»
اکرم نقابی فقط از سعیدش نمی گوید. فریاد بر می آورد که اگر خرداد شصت اعتراض کرده بودیم کشتارهای سال 67 به وجود نمی آمد؛ و همین طور ادامه می دهد و می گوید دیگر وقت سکوت نیست. اکرم فقط به دنبال سعید خودش نیست. می خواهد سعیدهای دیگری قربانی انحصار طلبی و فرد پرستی دستگاههای خلافتی و ولایتی نشوند
شهین عزیز وقتی از امیر ارشد می نویسی دل آدم هزار پاره میشود. به او گفتی برو و امیر ارشد ماند و جاودان شد. نوشتی:
به تو گفتم: از ایران برو
گفتی: کجا
گفتم: هر جایی غیر از اینجا
گفتی: با دلم چه کنم؟ هیچ جا وطن نمی شود
گفتم: هر کجا آزادی باشد آنجا وطن است و وطن دل. دل درون قفس چه سود؟
گفتی: اینجا را آزاد می کنیم...
داستان مصطفی کریم بیگی، کیانوش و سعید، محمد و بهنود و هزاران هزار دیگر هم همین است. در جستجوی آن گوهر ناب بودند. آزادی را می گویم.
جان آنان را گرفتند ولی این برایشان کافی نیست. بیشترمی خواستند، بیشتر می خواستند سکوت سیاه مردم را. به گفته ای اختناق حاکم، اما امنیتی حاصل نبود. می خواستند شما را تطمیع کنند. تهدید کردند و به زندان انداختند و باز داشت و دستگیری. ولی بیهوده سعی دارند، گزمه های تباهی؛ اما شما در برابر این همه ظلم ساکت نماندید در مقابل شما سر برافراشتید و ایستادید. قنفوس وار سر بر داشتید. حال هر کدام از شما به یک گنجینه برای مردم تحت ستم تبدیل شده اید. شما مادرانی هستید که سر از سجاده ها برداشتید. فریاد دادخواهی شما را شنیده اند، همه شنیده اند. باور کنید از شما وحشت دارند. خودتان خوب می دانید. به گفته شعله ما مادران از بند ناف فرزندانمان زنجیری بافته ایم که پیوندمان می دهد. بله ما مادران در احقاق حق فرزندانمان کوتاه نمی آئیم. چه زندانی باشند و یا چه آزاده ای خفته در زمین. ما به واسطه بند ناف فرزندانمان قدرت داریم؛ و این همان است که لرزه بر اندامشان می اندازد. شما دیگر یک تن نیستید. شما جمع است و در شما خواسته های مردم ایران بارزتر می شود. ایرانی بدون اعدام و ایرانی آزاد
اکنون
هر زن
مریمی است
و هر مریم را
عیسائی بر صلیب است،
بی تاج خار و صلیب و
جُل جُتا
بی پیلات و قاضیان و دیوان عدالت
عیسایانی همه هم سرنوشت
عیسایانی یک دست
با جامه ها همه یک دست
که برابری، میراث گران بهای تبار انسان است، آری!
و اگر تاجِ خاری نیست
خُودی هست که بر سر نهید
و اگر صلیبی نیست که بر دوش کشید
تفنگی هست. (احمد شاملو)
خواهر کوچک شما

بازداشت خانواده های مجاهدین لیبرتی در تهران

عوامل اطلاعاتی رژیم آخوندی دوشنبه شب ۳۰‌آذر (21دسامبر) خانمها فاطمه رضوانی و آذر کروندی دو تن از اعضای خانواده مجاهدان لیبرتی را بازداشت کردند. مزدوران به خانه یی که این افراد به مناسبت شب یلدا در آن جمع شده بودند حمله کرده و ضمن بازرسی حاضران و میهمانان، تلفنهای همراه همه آنها را با خود بردند. مأموران متعاقبا به منازل شخصی دستگیرشدگان نیز یورش برده و آلبوم عکسهای خانوادگی و سایر وسایل آنان را به یغما بردند.
خانم رضوانی خواهر مجاهد خلق قاسم رضوانی است که در ۱۰شهریور ۱۳۹۲ در قتل عام اشرف به شهادت رسید و خانم کروندی از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ است که فرزندش در لیبرتی است.
حمله به خانواده های مجاهدان لیبرتی و بازداشت آنها در حالی است که رژیم آخوندی به طور مستمر مزدوران اطلاعات و نیروی قدس را در پوش خانواده به لیبرتی اعزام می‌کند تا به شکنجه روانی مجاهدین پرداخته و برای قتل عام آنان زمینه‌سازی کند.
مقاومت ایران از عموم مراجع بین المللی مدافع حقوق بشر به ویژه گزارشگر دستگیریهای خودسرانه خواستار اقدامی مؤثر برای آزادی عموم زندانیان سیاسی به ویژه خانمها فاطمه رضوانی و آذر کروندی است.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
۶ دی ۱۳۹۴ (۲۷ دسامبر ۲۰۱۵)
 

۱۳۹۴ دی ۳, پنجشنبه

پیام مریم رجوی به مناسبت میلاد مسیح و آغاز سال ۲۰۱۶میلادی



02 دی, 1394
مسیحیان ارجمند!  
پیروان عيسي مسيح و حاميان مقاومت ایران در سراسر جهان!
سالروز ميلاد پیامبر بزرگ خدا، عيسي مسيح(ع) را تهنيت مي‌گويم. همان پیامبر يگانگی و برابری و محبت كه به يارانش گفت: حال دستوری تازه به شما می‌دهم: يكديگر را دوست بداريد همان‌گونه كه من شما را دوست می‌دارم. و سلام بر مریم عذرا كه سمبل جاودان همين عشق و پرداخت است و در انجيل «مورد لطف خدا» توصيف شده است.
و اين ايثار و عشق بيكران و بي‌چشمداشت، پيام مشترک همه انبيا و فرستادگان خداست.
هم چنان كه قرآن رسالت حضرت محمد پیامبر سلام  را «رحمت براي جهانيان» توصيف كرده  است. يعني بشارت رحمت و  برادري براي ابناي بشر. همان گمشده‌ بزرگ جهان امروز كه جاي آن را افراطی‌گری تحت نام اسلام و چپاول و سركوب و استبداد گرفته است. پس خوشا مردمی كه گوهر دین عيسي و دین محمد را در نبرد براي آزادی نوع آدمی يافته‌اند. به قول عيسي بن مريم «هيچ عشقي بزرگتر از اين نيست كه براي ديگران زندگي خود را بپردازيم».( انجیل متي، فصل۹، آیه ۱۷)

ميلاد هر پیامبر و برانگيخته شدن او، آغاز دوباره‌يي براي حيات اجتماعي انسان در مداري بسا متكامل‌تر بوده است. شادي و جشن ما براي اين ميلادها به همين دليل است. وقتي كه تاريكي تعصب و ترور و افراطی‌گری به جهان ما هجوم مي‌آورد، ما در اين ميلادها، نويد آغاز‌هاي دوباره و روشنايي آزادی و بردباري را مي‌بينيم.
اميد و نويد محتوم براي نجات ملت سوريه از چنگال خامنه‌اي و بشار اسد و داعش، اميد و نويد براي مسيحيان بي‌خانمان‌شده موصل و رهايي تمام ملت عراق و اميد و نوید براي خلاصي نوكيشان مسيحي ایران از ترس و ناامني و آزادی تمام ملت ایران از ستم و استبداد مذهبي.
مريدي به عيسي گفت: اگر مي‌تواني براي ما كاري بكن. و عيسي گفت: «اگر مي‌تواني»، يعني «باور كن و  ايمان داشته باش كه تحقق همه‌چیز به دست آن كه باور دارد‌، امكان پذير است». (انجيل مرقس، فصل ۹ ، آيه ۲۲ )
با همين ايمان، مجاهدان آزادی در ليبرتي پايداري مي‌كنند و زنان و جوانان ایران را به قيام براي آزادی فرا مي‌خوانند.
بله، مي‌توان و بايد به فاشيسم دیني حاكم بر ایران یعنی رژیم حامی دیکتاتوری بشار اسد پايان داد.
باشد كه جهان بشري با رهايي از استبداد و بنيادگرايي، به آغازي تازه و تولدي دوباره دست يابد. باشد كه پيام رحمت و آزادی و بردباري اين منطقه را فرا بگيرد.
پيشاپيش سال نو ميلادي را شادباش مي‌گويم. اميدوارم كه سال ۲۰۱۶، سال اتحاد و پيروزي عليه فاشيسم دیني حاكم بر ایران و قواي اهريمني همدست آن در خاورمیانه باشد و سال صلح و آزادی و پيشرفت براي تمام جهان.
سلام بر عيسي مسيح
سلام بر مریم عذرا

۱۳۹۴ دی ۲, چهارشنبه

اجلاس میاندوره‌یی شورای ملی مقاومت ایران - اطلاعیه دبیرخانه شورا



اجلاس میاندوره‌یی شورای ملی مقاومت ایران 
اطلاعیه دبیرخانه شورا

اجلاس شوراي ملي مقاومت ايران در روزهاي 28 و 29 آذر 1394 با حضور رئيس جمهور برگزيدة شورا برگزارشد.

خانم رجوي اجلاس مياندوره يي را با گراميداشت خاطرة زنده ياد منصور قدرخواه، هنرمند ارجمند عضو شوراي ملي مقاومت، و حسين ابريشمچي، عضو ديگر شورا و از فرماندهان شهيد ارتش آزاديبخش ملي ايران در حمله موشكي به ليبرتي، افتتاح كرد و گفت: اين اجلاس را در شرايطي برگزار مي كنيم كه تنشها و وقايع بزرگ كنوني در ايران و در منطقه و جهان، از آغاز دوران و مرحله نويني در مقابله بين المللي با تروريسم و بنيادگرايي  تحت نام اسلام – و كانون آن كه رژيم ولايت فقيه است - خبر مي دهد.

خانم رجوي با اشاره به بحرانهاي گريبانگير رژيم پس از تن دادن خامنه اي به جام زهر اتمي و تحمل شكستهاي سنگين در استراتژي صدور بنيادگرايي وتروريسم و مداخلات منطقه‌يي و رشد فزايندة انزجار مردم به جان آمده از ستم و سركوب و چپاول و فساد حاكميت، نتيجه گيري كرد كه اكنون رژيم ولايت فقيه از نظر سياسي، اخلاقي، ايدئولوژيكي و استراتژيكي به قطع و يقين يك رژيم شكست خورده است. جبران اين شكست، نه با افزايش و تشديد سركوب عمومي، به ويژه اعدام و شكنجه جوانان ايران ميسر است، و نه با شيادي‌ جناحهاي دروني آن، كه همة دستشان به خون ملت ايران آلوده است. پاسخ جامعه به اين نوع تشبثات، مقاومت ملت ايران است كه با پرداخت بهايي سنگين، پرچم سرنگوني اين رژيم ضدبشري را در اهتزاز نگه داشته و آينده‌يي بر اساس آزادي و دمكراسي و برابري را نويد مي دهد.

در بحثهاي پيش از دستوراجلاس مياندوره يي، اعضاي شورا ضمن تجديد تسليتها و گراميداشت خاطره دو عضو فقيد شورا و نيز مجاهد خلق نيره ربيعي و 22 يار پاكباز و فداكار آنها، به بحث و بررسي دربارة استيصال و درماندگي رژيم ناشي از شكستهايش به مثابه نقطه آغاز حملة موشكي7 آبان به ليبرتي و پيامدهاي آن و هم چنين فعاليتهاي فشرده مقاومت در فاصله دو اجلاس پرداختند كه كنفرانس «متحد عليه بنيادگرايي اسلامي- نقش مقاومت ايران»، در 17 آذر94 با شركت رئيس جمهور برگزيده شورا تازه ترين نمونه آن بود.

اين كنفرانس، از يك سو با توجه به حضور سناتور جوزف ليبرمن از شناخته شده ترين چهره هاي سياست خارجي ايالات متحده آمريكا و دكتر آلخو ويدال كوادراس سياستمدار برجسته اروپايي، و ازسوي ديگر با توجه به حضور نمايندگان 100 انجمن از جوامع ايراني و طيف متنوعي از متخصصان، اصناف، معلمان، پرستاران، دانشجويان، نمادي بود ازموقعيت مقاومت ايران، نه فقط به عنوان هماورد استبداد ديني حاكم بر ايران ، بلكه به عنوان «راه حل كارساز» دربرابر تهديد جهاني بنيادگرايي و تروريسم كه چالش اصلي جهان دراين دوران است.

سناتور ليبرمن درسخنانش دربارة مقاومت گفت: «شما عليه سياستها و ارزشهاي افراطي رژيم در تهران جنگيدهايد. آمريكا و متحدين ما در اروپا بايد از شوراي ملي مقاومت ايران حمايت و آن را تقويت كنند، بسيار بيشتر از آنچه كه برخي دولتها كرده اند. نه تنها بدليل اينكه شما دشمن دشمن ما هستيد، خير، بسيار بيشتر از آن. بدليل اينكه شما در مبارزه براي آزادي دوستان ما هستيد. متحد ما در جنگ عليه بنيادگرايي، افراط گرايي و تروريسم، و خواهران و برادران ما در تلاش براي صلح».

دربارة رخدادهاي داخل ميهن، بحثهاي پيش از دستور شورا عمدتا برتأثيرات و پيامدهاي اجتماعي و سياسي ناشي از حمله موشكي به ليبرتي متمركز بود كه محكوميت گسترده اين جنايت ضد بشري و موجي از همبستگي با مجاهدان اشرفي به ويژه از سوي زندانيان سياسي مقاوم ميهنمان و مادران قهرمان و خانواده هاي شهيدان  را در پي داشت. اعضاي شورا به ويژه خطابه  شجاعانه دكتر محمد ملكي نخستين رئيس دانشگاه تهران پس از انقلاب ضد سلطنتي در مراسم خاكسپاري مادر مجاهد مهري جنت پور (مادر داعي) در بهشت زهراي تهران  را به مثابه اداي يك شهادت تاريخي در باره مقاومت و مظلوميت رشيدترين فرزندان مردم ايران درليبرتي ستودند.

دكتر محمد علي شيخي مسئول كميسيون دانشگاهها و نمايندة  استادان متعهد، به سابقة مبارزات دكتر ملكي در برابر دو ديكتاتوري شاه و شيخ اشاره داشت و گفت: «در كوران انقلاب، وقتي كه در پايان هفتة همبستگي اعلام شده از سوي دانشگاهيان، يورش وحشيانه مزدوران مسلح رژيم در 13 آبان 57 اتفاق افتاد و در پي اذعان ناگزير شاه به شنيدن پيام انقلاب، دانشگاه تعطيل شد، دكتر ملكي براي اعتراض نزد شيباني رئيس انتصابي دانشگاه مي رود و وقتي مجادله بالا مي‌گيرد شيباني يك سيلي به دكتر ملكي ميزند.  همين اهانت تحصن دانشگاهيان در دانشگاه تهران و تحصن در وزارت علوم را در پي داشت كه به شهادت استاد كامران نجات اللهي و بالا گرفتن قيام در دانشگاهها راه برد تا اين كه در فرداي انقلاب، يعني در23 بهمن مهندس بازرگان، هيأت رئيسة دانشگاه  را تحت مسئوليت دكتر ملكي تعيين كرد. دوران رياست دكتر ملكي در دانشگاه تهران آزادترين دوران فعاليتهاي دانشجويي و دانشگاهي در عمر 81 ساله دانشگاه تهران است. دكتر ملكي كه به مشكلات دانشجويي اشراف داشت. خودش مسئوليت امور دانشجويي را به عهده گرفت. او معتقد به شورايي حركت كردن دانشگاه بود و در تمام دانشكده ها شوراي دانشكده را تشكيل داد. سخنراني سردار موسي خياباني تحت عنوان عاشورا فلسفه آزادي در مسجد دانشگاه تهران و دادن امكان  فعاليت به كانديداهاي نيروهاي انقلابي و ترقيخواه از جمله مجاهدين از كارهاي دكتر ملكي بود. هم چنين برگزاري جلسه يي در دانشگاه تهران با حضور 400 استاد دانشگاه براي حمايت از كانديداتوري مسعود رجوي. تشكيل شوراها در دانشگاهها باعث شد كه خميني بگويد هر چه مي‌خوريم از دانشگاهها مي‌خوريم. بعد از سي خرداد سال 60 رژيم خميني دكتر ملكي را چند سال زنداني كرد و بعد از آن هم وي چند بار ديگر دستگير شد، ولي تا امروز با 82 سال سن و درحالي كه از انواع بيماريها رنج مي برد از فعاليتهايش بازنمانده است. او در مطلبي در دي ماه 91 نوشت، من هم مانند دكتر مصدق كه همواره الگوي آزاديخواهي بوده، يقين دارم كه اين آتش خاموش نخواهد شد و زنان و مردان مبارزة ملي آن قدر آن را دنبال مي كنند تا به نتيجه برسد. دكتر ملكي در مراسم خاكسپاري «مادر داعي» هم با اشاره به مجاهدان مستقر در ليبرتي گفت كساني كه آن طرف مرز هستند فرزندان اين مادر هستند. او از زينب و حسين هاي زمان ياد كرد و سرود «تير زدي، تبر زدي...»، را بازخواني كرد. او با فرياد هيهات مناالذله و آنچه كه درمورد زدن80 موشك به ليبرتي گفت، نشان داد كه باعث افتخار دانشگاهيان و اساتيد ايران است».

شورا  تحولات بين المللي را دوران جديدي از رويارويي جهاني با تروريسم برخاسته از بنيادگرايي دانست كه ضروري است با تضادها و زمينه هاي تاريخي و اجتماعي و جبهه بنديهاي سياسي خاص آن،  به ويژه در ارتباط با اوضاع ايران و منطقه خاورميانه و مداخلات و ترفندهاي سركوبگرانه و تروريستي رژيم، مورد بررسي قرار گيرد؛ هرچند كه تجربة دو دهة گذشته و نقش رژيم ولايت فقيه به مثابه كانون صدور تروريسم و بنيادگرايي و پدرخواندة داعش، در پرتو روشنگريهاي مقاومت ايران، براي جهانيان تا حدود زيادي شناخته شده است و به نظر مي رسد كه برخلاف دوران پس از يازده سپتامبر، جهان بيش از پيش در مي يابد كه تهديد بنيادگرايي اسلامي و تروريسم برخاسته از آن بدون سمت گيري سياسي  و قاطعيت عليه كانون آن يعني رژيم ولايت فقيه ، نمي تواند ريشه كن شود. هم از اين روست كه اين رژيم در قبال ائتلافهاي بين المللي و منطقه يي ضد تروريستي رويكردي ترسان وخصمانه دارد و انها را عليه موجوديت خود ارزيابي مي كند. مقاومت ايران چهار دهه است كه در باره فاشيسم ديني و صدور ارتجاع و تروريسم به نام اسلام، هشدار داده و از سال 1990 به بعد آن را تهديد جديد جهاني اعلام كرده است.

اجلاس شورا همسويي و هم جبهگي رژيم آخوندي با جنايات تروريستي داعش در پاريس و همدستي خامنه اي با بشار اسد در كشتار بيش از300 هزارتن از مردم سوريه و آوارگي ميليونها سوري را از جانب مردم ايران به شدت محكوم كرد و آن را زمينه ساز اصلي پيدايش و گسترش داعش دانست.

شورا ضمن قدرداني از سلسله روشنگريهاي مستندكميسيون امنيت وضد تروريسم دراين خصوص، تاكيد كرد كه سياست مداخله جويانه خامنه اي درسوريه كه نمايندگانش با وقاحت آن را استاني از استانهاي ولايت او توصيف مي كنند، از سياهترين اوراق خيانت اين رژيم به مردم ايران و به خلقهاي منطقه است و مردم ايران در قيامهاي خود بارها انزجار خود را با مداخلات منطقه يي رژيم كه با صرف صدها ميليارد دلار هزينه از منابع ثروت مردم ايران استمرار داشته ، ابراز كرده اند.

 شورا تاكيد كرد: خلع يد از رژيم آخوندي و اخراج كامل تمامي پاسداران و شبه نظاميان خامنه اي از سوريه، يك شرط ضروي براي حل بحران سوريه به مثابه بحراني است كه اكنون درقلب تحولات منطقه يي و بين المللي و ائتلافهاي ضد تروريستي قرار دارد.

اجلاس مياندوره يي شوراي ملي مقاومت، در بررسي توافق اتمي كشورهاي 1+5 با رژيم آخوندي نتيجه گيري كرد كه  روند تحولات و مراحل اجرايي برجام، از يك سو نقش تعيين كننده مقاومت ايران را در افشاي برنامه مخفي اتمي اين رژيم و تحميل جام زهر اتمي به خامنه اي ثابت مي كند و از سوي ديگر نشاندهنده حقانيت هشدارهاي اين مقاومت درمورد غير قابل  اعتماد بودن اين رژيم است. گزارش مدير كل آژانس بين المللي انرژي اتمي و تصريحات آن  به اين كه رژيم حاكم برايران طي سالهاي متوالي دست اندركار طيفي از برنامه هاي هماهنگ براي دستيابي به سلاح اتمي بوده است، حرف آخر و شهادت و قضاوت مرجع رسمي ملل متحد درمورد پنهانكاري اتمي رژيم است، كه مقاومت ايران افشاگر و پرچمدار مبارزه با آن به خاطر ملت ايران و بشريت معاصر بوده است.

اجلاس شورا تأكيد كرد كه حق مطلب اين است كه ايران و منطقه و جهان تنها با سرنگوني اين رژيم مي توانند از تهديدات خطرناك برنامه اتمي آن خلاصي پيدا كنند.

حقيقت بارز ديگري كه در بررسي  پروندة اتمي رژيم در اجلاس شورا مورد تاكيد قرار گرفت، عمق و دامنه بحران لاعلاج اقتصادي رژيم است كه حكومت آخوندي را ناگزير كرد به توافق اتمي تن بدهد . اما واقعيات پس از توافق،  به اذعان كارشناسان حكومتي نشان مي دهد كه اين رژيم چنان در تبهكاري وفساد فرو رفته كه هيچ چشم انداز قابل محاسبه يي- حتي درصورت رفع تحريمها - براي خروج از گرداب تورم و ركود و بيكاري و بحرانهاي ساختاري اقتصادي در پيش رو ندارد. وضعيتي كه با سقوط قيمت نفت هرچه بيشتر تيره و تار مي شود و اعتراض و خشم اجتماعي و بحران و شقه دروني رژيم را هم بيش از پيش تشديد مي كند.

درچنين شرايطي است كه نمايش انتخابات مجلس و خبرگان نظام آخوندي در اسفندماه -كه مثل ديگر انتخابات اين رژيم پس از 30 خرداد 1360 كشاكشي بين سرسپردگان و عمله ولايت فقيه بر ضد مردم ايران است- ازسوي مردم و همه نيروهاي آزاديخواه ايران تحريم و طرد مي شود. اين نمايش از هم اكنون به صحنة جنگ و جدال باندهاي متخاصم حاكميت تبديل شده است. چراكه اكنون، موضوع اصلي مخاصمات دروني رژيم چاره جويي براي نجات نظام از مهلكه بحرانها يي ست كه موجوديت آن را تهديد مي كند. كشاكشهاي نمايش انتخابات و هشدارهاي روزمرة سران جناحهاي رقيب، ازيك سو موقعيت ضربه خوردة ولي فقيه و ازسوي ديگر هراس كل رژيم از قيام و خيزش مردم دراثر شقه و شكاف دربالاي حاكميت را بازتاب مي كند. واقعيتي كه سركردگان رژيم آن را «فتنه خطرناك تر از فتنه سال 88» توصيف مي كنند.

شورا هم چنين گسترش اعتراضات اجتماعي، صنفي و سنديكايي و به ويژه  مبارزات خانواده هاي زندانيان سياسي عليه شكنجه و بدرفتاريهاي دژخيمان و احكام اعدام و نيز مقاومتهاي شجاعانه در دل زندانها به رغم فشارهاي ضد انساني را ستود و برنقش مقاومت سازمانيافته و جوشش خون شهيداني تأكيد كرد كه پيام مقاومت به هرقيمت و تا به آخر را در تار و پود جامعه ما جاري كرده است. اعضاي شورا اين روحيه رزمنده را پاد زهر سركوب و خفقان مطلق و تنها پاسخ به توحش رژيم توصيف كردند.

شوراي ملي مقاومت حماسه پايداري اشرفيها درليبرتي دربرابر محاصره ضد انساني و جنايت عليه بشريت درحملات موشكي را به عنوان الگويي براي ايستادگي و بر افراشتن پرچم آزاديخواهي در سخت ترين شرايط ستود و هموطنان و جوانان قيام آفرين ميهن را به برهم زدن بساط اعدامها و تعرضات نيروهاي سركوبگر و پاسداران و لباس شخصيهاي جنايتكار خامنه اي و به اعتراض و قيام در هر فرصت و هر زمان وهرمكان، فراخواند.
دبیرخانة شورای ملی مقاومت ایران
30آذر1394

آلودگی هوای تهران - هوای چهارشنبه تهران همچنان در شرایط ناسالم قرار دارد

هوای امروز تهران چهارشنبه دوم دی ماه همچنان در شرایط ناسالم قرار دارد و شاخص آلایندگی هوا نسبت به روز گذشته افزایش یافته است.
شاخص کنترل کیفیت هوای شهر تهران امروز 136 است این در حالی است که این شاخص روز گذشته 125 بوده است. حد استاندارد شاخص 100 است.
کارگزاران رژیم اعلام کرده بودند هوای تهران سالم است و قرار بود امروز چهارشنبه مدارس تهران بازگشایی شود، اما بر اساس سیستم دستگاه‌های کنترل کیفیت هوا امروز شاخص افزایش پیدا کرده است.

۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

پیام مریم رجوی به جلسه در سنای آمریکا - نفوذ ویرانگر ایران در سوریه و عراق

24 آذر, 1394
سخنرانان عالیقدر، 
دوستان عزیز
به همه شما سلام مي‌كنم و از توجه شما به مسأله ایران و مقاومت مردم ایران سپاسگزارم. هم چنین از حمايت شما از مردم ایران برای مبارزه‌شان در راه آزادی و حقوق بشر تشکر می‌کنم.
جاي خوشوقتي است كه گروه قابل توجهي از سياستمداران پراعتبار مانند شما با يك واقع‌گرايي تحسين‌برانگيز، راه حل بحران خطير خاورمیانه را در ايستادگي در مقابل افراطی‌گری اسلامي، به‌ویژه در برابر دیکتاتوری ديني ایران به مثابه  کانون بنیادگرایی و تروریسم و در حمايت از مبارزه مردم و مقاومت ایران يافته‌اند. مقاومتي كه براي نجات ایران از استبداد و بربریت و براي احيای تمدن و صلح و همزيستي و پايان دادن به ترس و ترور تحت نام اسلام، متعهد شده است.
جهان ما ـ از آسيا و خاورمیانه و آفريقا تا فرانسه، بلژيك، دانمارك و آمریکا ـ  به وسيله دشمن مشتركي هدف قرار گرفته است. اين دشمن، افراطي‌گري تحت نام اسلام است. پیروان اين ايدئولوژي ظواهر گوناگوني دارند. اما با هر نامي ـ اعم از شيعه و سني ـ اركان عقيدتي و برنامه عملشان در اساس مشترك است. به‌علاوه، همگي از بدو پيدايش تا گسترش‌شان، قائم به وجود يك حكومت بنیادگرا در ایران هستند.
بدون وجود يك رژیم بنیادگرا در ایران، نه ايده تشكيل خلافت اسلامي، نه بي‌اعتبار تلقي كردن مرزها، نه مبادرت به كشتار تحت عنوان جهاد فعليت نمي‌يافت.
اعمال فجيع امروز داعش يا بوكو حرام، همه از جنایاتی که آخوندها برای دهه‌ها علیه مردم ایران مرتکب شدند، الهام گرفته است. همان جناياتي كه اين رژیم از طريق نيروي تروريستي قدس و حزب‌الله و ميليشياهاي به‌اصطلاح شيعه در عراق و سوریه و لبنان و يمن مرتكب مي‌شود.
همان انديشه‌يي كه موجد فتواي خميني براي قتل سلمان رشدی شد، بعداً افراد را در شارلی هبدو در پاريس به‌قتل رساند.
همان فكري كه فتواي خميني براي قتل عام سي هزار زنداني سياسي را صادر كرد، در يك سال اخير موجب پاكسازي سني‌هاي عراق و كشتار تماشاگران كنسرت در پاریس، يا كارمندان بهزيستي كاليفرنيا شد. این، همان روح شيطاني است كه به تعدي به زندانيان زن در ایران و زنان ايزدي در عراق، راه می‌برد. اما فراتر از تأثير فكر و ايدئولوژي، به سياست عملي نگاه كنيد.
اگر نسل‌كشي مردم سوریه توسط سپاه پاسداران براي حفظ بشار اسد نبود، سوریه محل رشد داعش نمي‌شد. اگر دخالت ويرانگر ملاها در عراق و سركوبگري هولناك نخست،وزير دست نشانده ایران يعني مالكي نبود، داعش هرگز فرصت اشغال بخشي از اين كشور را پيدا نمي‌كرد.

تشكيل ائتلاف بين‌المللي به رهبري ايالات متحده براي مقابله با داعش، گام مثبتي بود. اما كمبود اساسي اين ائتلاف فقدان یک سیاست قاطع در قبال رژیم ملاها که سرچشمه بحران در منطقه است،  می باشد.
از بين بردن داعش؛ مستلزم سرنگوني بشار اسد در سوریه و مستلزم خلع يد از رژیم ایران و شبه‌نظاميان وابسته به آن، در عراق است. گروه داعش، به‌رغم هر اختلافی با اسد و رژیم آخوندي، عملا در جبهة آنهاست. آنها هدف اصلی حملات خود را نيروهاي ميانه‌رو سوریه قرار داده‌اند.
اجازه بدهید صریح بگویم:‌ راه حل نهایی در برابر بنیادگرایی و تروریسم تحت نام اسلام، سرنگونی فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران توسط مردم و مقاومت ایران است.
به همین دلیل،‌ ملایان از هیچ جناتی برای از بین بردن مقاومت از جمله حملات موشکی به اعضای بی‌دفاعش در کمپ لیبرتی در عراق که آنها را به مثابه تهدید اصلی خود میدانند دریغ نکردند.

اجازه بدهيد از موضعگيري هاي قاطع سناتورها مك كين، شومر، منندز، بلانت، شهين، و تيليس در محكوميت حمله موشكي اخیر به ليبرتي تشكر كنم. البته مايلم بطور خاص از سناتور مک کین و سناتور جك ريد، به‌خاطر ابتكار الحاقية قانون بودجة دفاعي ايالات متحده دربارة حفاظت مجاهدان لیبرتی، از جانب مردم ایران و به‌ویژه مجاهدان لیبرتی تشکر کنم.
امروز مجاهدان لیبرتی، در يك موقعيت كاملاً آسيب‌پذير و ناامن و تحت محاصره قرار دارند. آنها همه كساني هستند كه آمریکا مسئوليت حفاظت آنها را رسما و كتبا  عهده‌دار شده بود؛ تعهدي كه متاسفانه به آن عمل نشد.
در ۷آبان، در لیبرتی ۲۴ تن،  جان خود را در حمله موشکی هدایت شده توسط ملایان از دست دادند.
 تا كنون ۱۴۱تن از اين پناهندگان در ۷ قتل عام كشته و ۲۷نفر در اثر محاصره ضد انساني جان باخته‌اند.
من از قانونگذاران مي‌خواهم دولت آمریکا را موظف كنند ليبرتي را تحت پوشش حفاظت هوايي نيروهاي آمریکايي قرار دهد. جلوگيري از تكرار يك فاجعه انساني ديگر در ليبرتي و حفاظت از آزاديخواهان ایراني، امري فراتر از منافع مردم ایران است و  يك ضرورت براي مقابله با بنیادگرایی اسلامي تحت هدايت رژیم ایران که براي جلوگیری از سرنگوني خود، در حال به آتش‌كشيدن تمام منطقه ‌است، به‌شمار مي‌رود.
سرنگونی رژیم ایران، تضمین صلح و امنیت در منطقه و جهان خواهد بود.
از همه شما بسیار متشكرم.

ديدار وگفتگوي مريم رجوي با سناتور جوزف ليبرمن كانديداي معاون رياست جمهوري آمريكا(سال2000)

22 آذر, 1394
روز سه شنبه ۱۷ آذر، سناتور جوزف لیبرمن، کاندیدای معاون ریاست جمهوری آمريكا  در انتخابات سال ۲۰۰۰ و از چهره های برجسته سیاست خارجی آمریکا در اور سوآز با مریم رجوی، دیدار و گفتگو کرد.
در این دیدار مهمترین موضوعات و تحولات منطقه و  راه کارهای احتمالی برای مقابله با بحران کنونی مورد گفتگو قرار گرفت. دراين ديدار كه در آستانه روز جهاني حقوق بشر صورت گرفت، مریم رجوي جنايات ضد انساني حكومت آخوندي در ايران و نقض سيستماتيك حقوق بشر  توسط اين رژيم -كه تاكنون در 62قطعنامه ارگانهاي ملل متحد محكوم شده است- ياد اوري و تاكيد كرد:

فجايع ناشي از اين رژيم قرون وسطايي به مرزهاي ايران محدود نشده و رژيم ولايت فقيه، قلب اختاپوس بنياد گرايي و تروريسم تحت نام اسلام و كانون بحرانهاي ناشي از آن براي منطقه وجهان است.
 سناتور لیبرمن نيز گفت: رژیم ملاها عامل اصلی بی ثباتی در منطقه است و یگانه پاسخ در برابر تهديدات برخاسته از این رژیم و گسترش بنیادگرایی و تروريسم و افراطی گری، تغییر در ایران است.
وی  با اشاره به نقش سازمان مجاهدین خلق ايران  که معرف يك اسلام دمکراتیک و بردبار است، بر نقش تعيين كننده جنبش مقاومت ايران به عنوان «راه حل» تأكيد كرد و گفت : من تردیدی ندارم که تغییر در ایران روند تحولات در کل منطقه را تغییر خواهد داد.